تا موقعی که انسان در تنگنا قرار نگرفته باشد، بطور خیلی قطعی حرفی برای اینکه به دنیا ارائه کند، ندارد. زیرا او در حالتهای عادی زندگی کرده است و این حالتها نیازی به درمان، راه حل و یا فکرهای جدی ندارند. اما به محض اینکه در تنگنا قرار میگیرد و اولین تنشها را تجربه میکند، متوجه میشود که برای رسیدن به حالت سابق (که همان حالت عادی است) باید تلاشی صورت بدهد. به عبارتی آن انسان باید در جهتی تلاش کند که تعادل را به او بازمیگرداند. و این تلاش که به تقویت نیروی ذهنی و درونی انسان میانجامد، از خواص تنگنا است.
در اثر این تلاش، انسان کمکم با ارتباطات تنگاتنک موضوعات در دنیا آشنا میشود، و بطور خیلی مستقل از گذشته، پا به عرصهی حیات میگذارد. گویی اگر درست به خودش نگاه کند، تازه از نو متولد شده است.
و بعد آنچه او حتماً در آن موقعیت درک نخواهد کرد، خواص تنگنا است. تنگنا به نظر هر انسانی موضوعی دردناک و ناراحت کننده است؛ اما اگر کمی دقیقتر و فارغ از موقعیتی که در آن هستیم (یعنی تنگنا) به آن نگاه کنیم، درمییابیم که تنگنا بسیار شبیه واکسن عمل میکند. واکسنی برای هویت انسان !!
با تنگنا انسان خودش را در برابر بیماریهای روان ایمن میکند تا روحش را در تلاطمهای ناگهان زندگی آرامتر و استوارتر نگاه دارد. تنگنا چراغی به نام هویت را در انسان روشن میکند تا نورش لحظه به لحظه به زندگی انسان عمق بیشتری بدهد.
این تنگنا اگر در بستری مفید قرار بگیرد و با ارادهای عظیم ترکیب شود، اتفاقی برای انسان شکل میدهد که هیچ استاد و یا کتابی قادر به آن نخواهد بود.. و آن پی بردن به معنایی به نام "ایمان" است.
نبض تپندهای که در هستی جریان دارد و انسان را در خود میپرواند.
حتماً کار بالا خواهد گرفت.
انسان به اکسیر حیات پی برده است و حالا موقع آن است با آفرینندهاش ملاقات کند. ایمانی که سالیانی در رگ و پیاش میزیسته است با او در آمیخته تا انسان به رازهای هستی سرک بکشد.
و بعد "یکتایی" است.