ایمان

ادیان ابراهیمی

ایمان

ادیان ابراهیمی

ایمان

Writer, Philosopher, Life Architect, Time Architect
نویسنده، فیلسوف، معمار زندگی، معمار زمان

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرآیند» ثبت شده است

بنام خداوند جان؛

قصد دارم در این خلاصه به موضوعی بنام اعتیاد بپردازم. منظور مفهوم مطلق اعتیاد است؛ فارغ از نوع، گونه و وسایل اعتیاد‌آور.


اعتیاد بطور کلی نه به انگیزه‌ی لذت بردن یا لذت‌جویی در فرد معتاد شکل می‌گیرد؛ بلکه به اعتقاد من، اعتیاد نوعی تعهد است که فرد معتاد در قبال شکلی از اعتیاد که به آن معتاد است، به خود می دهد. در حقیقت فرد معتاد، خود را متعهد و مسوول می‌داند که کار اعتیاد گونه را به بهترین شکل ممکن انجام دهد و ما به تجربه می‌بینیم که هر چه فرد معتاد دقیق‌تر باشد و از بهره‌ی هوشی و سرسختی بیشتری برخوردار باشد، بطور عمیق‌تری به عامل اعتیاد‌آور معتاد می‌شود.

حال سوال اینجاست که چرا فرد معتاد به عامل اعتیادآور متعهد می‌شود؟

و دقیقاً جواب این سوال در آرمان خواهی فطری گونه‌ی انسانی نهفته است.

وقتی فردی تلاش‌های بسیاری در حوزه‌ی درک خود از هستی می‌کند تا به آرمان موردنظر خود دست یابد و بعد از آن تلاش‌ها در مواردی متوجه این موضوع می‌شود که دست‌یابی به آرمان مورد نظر ممکن نیست؛ بر اثر اتفاق و یا بحران، یا قرار گرفتن در شرایط خاص، الگوی ذهنی او از آرمان‌خواهی بیرونی به نوعی آرمان‌خواهی درونی تغییر شکل می‌دهد که یکی از انواع آرمان‌خواهی درونی می‌تواند اعتیاد باشد و حتی در مواردی ساده‌ترین شکل آن، یعنی اعتیاد به مواد مخدر.

به عنوان مثال همان انسان آرمان‌خواه را در نظر بگیریم ..

اگر دقت فرد به جزییات آرمان مورد نظر خیلی زیاد نباشد، اما همچنان آرمان‌خواهی در او زنده مانده باشد؛ احتمالاً او بعد از دست‌یابی به موفقیت‌های کوچک در زمینه‌ی آرمان مورد نظر، خرسند شده و آن موفقیت‌ها از نظر کیفی او را قانع می‌کنند. در ادامه فرد آرمان‌خواه تکرار و توالی آن موفقیت‌ها را می‌خواهد، پس در آن زمینه بیشتر تلاش کرده و وقت صرف می‌کند و در نهایت به کار یا حرفه‌ی آرمان‌خواهانه‌ی خود معتاد می‌شود، که نمونه‌ی این قبیل افراد در جامعه دکترها، مهندسان و دانشمندان برجسته می‌باشند.

حال نمونه‌ی دیگری را در نظر بگیریم ..

فرد آرمان‌خواه با دقت نظر بیشتر نسبت به نمونه‌ی قبلی و موضوع آرمان‌خواهانه‌ی شبیه. او نیز شروع به تلاش در زمینه‌ی آرمان‌خواهانه‌ی مورد نظر می‌کند. اما نتایج برای او قانع کننده نیستند، زیرا او با دقت بیشتری به نتایج نگاه می‌کند و انتظار بیشتری دارد. پس کمابیش موفقیت‌ها در نظرش کوچک و بزرگ جلوه می‌کنند. و در نهایت او ممکن است یکی از دو راه را در پیش بگیرد:

۱- موضوع آرمان‌گرایانه را به کلی فراموش کند، که این نشان می‌دهد که او از ابتدا آرمان‌خواه نبوده است و خلاف فرض ابتدایی است. و طیق برهان خلف مورد مطالعه‌ی ما نخواهد بود.

۲- راه دیگر اینکه؛ برای دستیابی به موفقیت‌های آرمان‌خواهانه، خودش را روز به روز بیشتر در تکاپو و کنکاش در جزییات موردنظر غرق کند تا اینکه ذهن و روح و جسمش به کلی فرسوده و ویران شود. حال او کم‌کم به نوعی فکرکردن معتاد می‌شود تا توسط آن بتواند نتایج موردنظر را تا حدودی قابل قبول‌تر نماید. پس او به فکر کردن معتاد شده است. بعد از این مرحله او دو راه پیش رو دارد:

۱-۲- یا اعتیادش را به فکر کردن تثبیت می کند.

۲-۲- یا پا را فراتر می‌گذارد و به سراغ جزییات فکر و موضوعات با دامنه‌ی بسیار وسیع‌تر از کارش می‌رود، تا با اصلاح آنها بتواند تتایج تلاش‌ها را اصلاح کرده و طبع آرمان‌خواهانه‌اش را راضی نگه دارد. با ادامه‌ی این روند فرد به یک نقطه‌ی غیر قابل بازگشت می‌رسد که در آن نقطه و از آن پس، یاس عمیقی از عدم توانایی برای تغییر قوانین کلی هستی در او پدید می‌آید. این نقطه‌ی آغاز هجرت ذهن فرد به سرزمین ناشناخته‌‌ی مجازی‌ای به نام سرزمین آرمانی‌ است، که در آن قوانین کلی هستی و عالم طبق خواست و میل او تعیین شده است. از آنجایی که این سرزمین هیچ پیوندی با عالم واقعی پیرامونی ندارد و بدلیل اینکه فرد نمی‌تواند قوانین سرزمین آرمانی را در واقعیت پیرامونی بیآفریند و تجربه کند، ممکن است به هر عامل مسکنی پناه آورده و بعداً به آن معتاد شود.

این عامل اعتیاد‌آور می‌تواند، اینترنت، برنامه نویسی، موسیقی، مطالعه، فکرهای هذیانی، الکل، مواد مخدر و یا هر موضوع مجاز آفریننده‌ی دیگری باشد.

فرد معتاد تمام این فرآیند را بی‌اختیار و در ناخودآگاه‌اش سپری می‌کند و در نهایت با افتادن در دام اعتیاد، به مرور آگاهی از این فرآیند بیشتر به اعماق ناخودآگاه او می‌خزد و در نهایت او را از کشف این ماجرا عاجز می‌نماید.

پس فرد معتاد قربانی عامل اعتیادآور می‌شود.


اما امید همچنان باقی است ..

  • یَحیَی

تفاوت گفته و نوشته از نظر ژاک دریدا:

۱- [گفته] یک فرآیند درونی است در حالیکه [نوشته] بیرونی است.

۲- ابزار [گفته] برای عرضه شدن، یک وسیله‌ی درونی است (زبان و دهان) در حالیکه [نوشته] از یک وسیله بیرونی (قلم و کاغذ) بهره می‌برد.

۳- [گفته] سوار بر نَفَس (مهم‌ترین عامل حیات) است، در حالی که [نوشته] از طریق جوهر نقش می‌گیرد.

۴- [فکر] و [گفته]، در یک زمان اتفاق می‌افتند، در حالیکه [فکر] و [نوشته] در یک زمان اتفاق نمی‌افتند بلکه [نوشته] با تاخیر نسبت [فکر] اتفاق می‌افتد.

 

پایان

  • یَحیَی

خواستم با واژه‌ای آغاز کنم که در زبان انگلیسی به آن [posthumous] می گویند. 

این وضعیتی است که یک فرد می‌تواند خودش را در آن قرار دهد و به این معنی است که فرد در هر زمینه‌ای که فعالیت می‌کند، حاصل فعالیتش را به بعد از مرگش موکول - پست - کند. به عبارت دیگر، فردی که خودش را در این موقعیت قرار می‌دهد،‌ اصرار دارد که حاصل و نتیجه‌ی فعالیتش در طول حیاتش به جهانیان عرضه نشود.

قصدم از مطرح کردن این موضوع این بود که کمی وارد خصوصیات یک فرآیندی بشویم که تا حدی غیر طبیعی است. اگر در تاریخ ایران نگاه کنیم، حافظ کسی بود که خودش را در این موقعیت قرار داده بود. با توجه به شواهد تاریخی که در دست داریم، دیوان حافظ بعد از مرگش توسط یکی از شاگردانش جمع آوری و منتشر شد. افرادی شبیه حافظ در تاریخ ایران و کشورهای دیگر زیاد به چشم می‌خورند. موضوع صحبتم بر شمردن این افراد نیست، بلکه قصدم این است که این موقعیت را تحلیل کنم. 

بنظرم افرادی که خودشان را در این وضعیت قرار می‌دهند، بطور خیلی قوی و جدی، احساس ناهمگونی با جامعه‌شان را در یک برهه‌ای از زندگیشان احساس می‌کنند و شبیه انسانی که سرخورده شده باشد، به کناری می‌خزند. اما در آن کنار به فعالیت‌هایشان با امید و انرژی ادامه می‌دهند. شاید بشود گفت، تنها اتفاقی که در این افراد می‌افتد از دست دادن آرزو است. بنابراین امید این افراد، هدف خاصی را دنبال نمی‌کند. یا بعبارتی امیدشان آرزویی را دنبال نمی‌کند و از اینجاست که آثارشان هرچه هست، چنان با ارزش و ماندگار می‌شود که هیچ وقت دستخوش گذران زمان نخواهد شد.

اینها عموماْ اگر از الگوی بی‌آرزویی پیروی کنند، آثاری ماندگار تا همیشه بر جا خواهند گذاشت.

پایان


 

 

  مرتبط:

- در پست بعد از [ابتذال مولف] صحبت خواهم کرد.

- پست‌ها را کوتاه می‌نویسم که در حوصله یک وقت فراغت بیاید.

- این وبلاگ را با زاویه‌ی دید متفاوتی نسبت به وبلاگ دیگری که سابق بر این فعال بود، آغاز کرده‌ام. که راجع به آن هم صحبت خواهم کرد.

- مطالب وبلاگ قبل [http://mehdi-bateni.persianblog.ir] قابل انتقال به این وبلاگ نبود، لذا اگر می‌خواهید اطلاعی از گذشته‌ی وبلاگ داشته باشید به آدرس فوق سر بزنید.

  • یَحیَی

این متن با بی‌حوصله‌گی نوشته شده است. شما می‌توانید از این لحظه به بعد آن را رها کنید. 

بطور واضح در مقام یک محقق، می‌توانم ادعا کنم که تمام چیزی که شما در اکنون خود هستید، با تمام متعلقات و پیوست‌هایی که به شما خواسته و یا ناخواسته متصلند، حاصل یک فرآیندی است که یکی از اجزای اصلی تشکیل دهنده‌اش گذشته‌ی شماست.

گونه‌ای که در گذشته زندگی کرده‌اید، بی‌شک یکی از مهم‌ترین و یا می‌توان ادعا کرد که مهم‌ترین عاملی است که در حال رقم زدن امروز شما است. به این دلیل، اگر اکنون آن چیزی که از خود انتظار داشته‌اید نیستید، خودتان را سرزنش نکنید. آینده‌ی دیروز شما، که امروز شماست، تماماً به شما و رفتار و عملکرد شما بستگی نداشته است، بلکه به عوامل محیطی که شما در آن رشد کرده‌اید بیشتر مرتبط بوده است و خواهد بود. این گذشته‌ی شما همانند یک سایه بر تمام لحظات شما - آنهایی را که گذرانیده‌اید، آنهایی را که می‌گذرانید، و آنهایی را که خواهید گذرانید - افتاده است و نبض آنها را در دست دارد. 

شما در هر لحظه از زندگی می‌توانید تصمیم بگیرید که آینده‌ی‌تان را خودتان بسازید و از این خیل خیال گذشته رها شوید، اما همیشه در پس زمینه‌ی ذهنتان این نکته را در نظر بگیرید، آینده‌ی امروز شما، ناخواسته متأثر از گذشته‌ی شما خواهد بود. پس بنابراین سعی کنید، آنطور که می‌خواهید زندگی کنید، اما هیچ زمانی فکر آن را نکنید که تماماً آنی خواهید شد که نبوده‌اید.

پایان

 

  • یَحیَی