به قد و قامتتان من ندیده ریحانی
و خط و عارض و بُستان و تیرِ مژگانی
و آن دوتا عسلِ قلوهای مربایی
لبان غنچهی شسته به آب روحانی
منم به فکر شما تا که خاطری ببَرَد
خیال و شعر مرا تا سماع رباّنی
و طعمِ آن شکلات و نماز و بالتیکا
ربوده خوابِ شب از چشمِ رو به ویرانی
چه میشود که شما با مساعدت ببرید
مرا به آن شب و آن خاطرات پنهانی
به اخمِ آن دو کمان و به لرزش دستم
به آن سوال و جواب و به آن پریشانی
به قلب من شَرَری زد، چنین گواهی شد
که ای پسر نرو آنجا، نرو به مهمانی
..
و شعلهای که گرفت از درون تمامم را
سر و زبان و دهان و قلب و سبحانی
جسارت است، ببخشید، میشود آیا ..
بگیرم از لبتان، بوسهای دبستانی ؟!
..
چو شب گذشت و مهدی به خوابتان نرسید
به یک پیام دهیدش، شفا و درمانی
و خط و عارض و بُستان و تیرِ مژگانی
و آن دوتا عسلِ قلوهای مربایی
لبان غنچهی شسته به آب روحانی
منم به فکر شما تا که خاطری ببَرَد
خیال و شعر مرا تا سماع رباّنی
و طعمِ آن شکلات و نماز و بالتیکا
ربوده خوابِ شب از چشمِ رو به ویرانی
چه میشود که شما با مساعدت ببرید
مرا به آن شب و آن خاطرات پنهانی
به اخمِ آن دو کمان و به لرزش دستم
به آن سوال و جواب و به آن پریشانی
به قلب من شَرَری زد، چنین گواهی شد
که ای پسر نرو آنجا، نرو به مهمانی
..
و شعلهای که گرفت از درون تمامم را
سر و زبان و دهان و قلب و سبحانی
جسارت است، ببخشید، میشود آیا ..
بگیرم از لبتان، بوسهای دبستانی ؟!
..
چو شب گذشت و مهدی به خوابتان نرسید
به یک پیام دهیدش، شفا و درمانی