تا آنچه انسان میتواند طاقت بیاورد!
در این باره که انسان چقدر میتواند طاقت بیاورد، میشود کمی گفت!
انسان آنقدر میتواند طاقت بیاورد که عاشق باشد. یعنی عشق به یک معبود یا معشوق میتواند در انسان نوعی طاقت بیافریند که سابق بر آن هرگز در زندگیاش دیده نشده است. به عبارتی اگر انسان بتواند عاشق بشود آنوقت طاقت میآورد. در جنگهای بزرگ تاریخ آنهایی که عاشق بودند، طاقت میآوردند. حال آنکه در آن میان، عاشقهایی جان میدادند. آنها هم طاقت آورده بودند.
وقتی از عشق صحبت میشود به ناگهان میبینیم که تمام حواسها جمع میشود.
- به چه؟
- به آنچه انسان بیشتر از هر چیز دیگری دوست دارد. پیوستن به جرگهای! در خیل افرادی قرار گرفتن که خود را با دیگری به اشتراک میگذارند. آنها که خود را فدا میکنند و از تمام آن قصر عظیم و غیر قابل نفوذی که هر انسان دوست دارد برای خودش بسازد و در آن سلطنت کند، چشم میپوشند.
درست گفتم. عاشقها همان انسانها هستند. حال هرچه عاشق در خیال سادهتر باشد، در واقعیتی که او را در بر گرفته سادهتر خواهد بود. و مگر نه که دخترهای زیباتر از مردهای سادهتر بیشتر استقبال میکنند. دختر زیبا خودش را به مرد سادهتر میسپارد. آنها مردهای سادهتر را بیشتر دوست دارند.
- چرا؟
- زیرا مردهای سادهتر بیشتر عاشقاند.
میخواهم این را بگویم که اگر گلهای شما برای همسرانتان کافی نیست، به این خاطر است که هنوز ساده عاشق آنها نیستید. هنوز ساده با عشق به سراغ آنها نرفتهاید و هنوز ..
مردِ ساده همیشه در نظر همه عاشقتر به حساب میآید.
بعد بدون مقدمه نوعی از حرارت همراه با کمی فشار بر قلب مینشیند و دختر لبهایش کمی میلرزد. این را فقط مرد ساده میبیند.
حتی او سینهی دختر را میبیند که از هیجان بالا و پایین میرود.
- چکار کند؟
- سوالی میپرسید! مگر کاری غیر از عشق ورزیدن میتوان در قبال دختر انجام داد؟ آن را خدا اینطور ترتیب داده است که به دخترهای زیبا بیشتر عشق ورزیده شود. همانهایی که زیباییشان را از ایمان آوردهاند. مگر دختر زیبایی که ایمان ندارد هم داریم؟! من هم میگویم که نداریم. حتی فکر نمیکنم که زیبایی از جایی غیر از ایمان به انسان برسد.
باز هم صحبت از گل و لبان تازه به میان آمده است. صحبت از دنیایی که انسان در انتظار آن روز را شب میکند. صحبت از وعدهای که خداوند داد تا بهترینش را به انسان داده باشد. آنچه برای انسان غایت است. همسرانی پاکیزه در کنار .. و چه کسی میتواند کلام خداوند را نادرست بخواند؟! مگر آنکه دیوانهای بیش نباشد.!
کار به اینجا ختم میشود که انسان عاشق در آخر با خدایش ملاقات میکند و این چندان دور نیست که خدایش را عاشقانه بنگرد و از آن همسران پاکیزه زیبارویی برگزیند.
تا اینجا و تا این حد انسان میتواند طاقت بیارورد. تا جایی که عشق نصیبش میکند. تا دختری، تا معبودی، تا عشق، تا ایمان ..
انسان تا اینجا طاقت میآورد.