ایمان

ادیان ابراهیمی

ایمان

ادیان ابراهیمی

ایمان

Writer, Philosopher, Life Architect, Time Architect
نویسنده، فیلسوف، معمار زندگی، معمار زمان

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۷ مطلب با موضوع «زبان» ثبت شده است

دستور العمل، بدون راهنمایی تعالیم، جست و جو می شود. شک و ناامیدی در فهمیدن راه ما ضروری هستند. زیرا مشکل عقلانی نیست، اما تغییر نگرش، مهار احساس را می‌طلبد. ما باید از وسوسه‌ی تبیین‌های آرامش بخش، صدای انسانی که ضرورت‌ها را بیرون از گفت و گو، جست و جو می‌کند، و از حاکمیت اندیشه و رفتار برحزر باشیم. خودمختاری گفتمان و کاراکتر گفت و شنودی آن را می‌بایست مدنظر داشته باشیم. در این جهت این امکان فراهم می‌شود که سوژه‌ها خودشان باشند.
- برگرفته از کتاب: [ویتگنشتاین و روانکاوی]
نوشته‌ی: جان ام. هیتون
ترجمه‌ی: هاشم بناءپور
  • یَحیَی
موضوعی که مطرح می‌شود اینکه آیا زبان فلسفی باید با زبان روزمره متفاوت باشد و یا خیر؟

در جواب باید نگاه کرد به مرجعی که فلسفه از آن نشأت می‌گیرد. در دروره‌ی حال بشر به این درک رسیده است که هدفی که فلسفه دنبال می‌کند، تعالی زندگی بشر است و مرجعِ این تلاش هم یک نیروی اسطوره‌ای و یا فوق طبیعی نیست. هر چند از زمان افلاطون فیلسوفانِ حقیقی به این درک رسیده بودند. حال باید توجه کرد که، اگر فلسفه دارد تلاشی می‌کند و حرفی می‌زند؛ آن را برای خودش نمی‌گوید و یا آن را برای نوشته شدن و انبار شدن در موزه‌ها و دالان‌های تاریخ نمی‌گوید، بلکه آن را برای انسان می‌گوید. بطور خیلی کلی و عمده باید بین فلسفه و علم و یا بهتر بگوییم بین فلسفه و تکنولوژی تفاوت قائل شد. در وادی تکنولوژی و حتی در وادی علم، با توجه به مسیری که این دو دنبال می‌کنند، چندان اهمیتی ندارد که تمام افراد جامعه‌ی انسانی با زبان آنها آشنا باشند یا خیر. این موضوع که زبان تکنولوژی و یا علم - از این دو زمینه‌ با هم صحبت می‌کنم زیرا که معتقدم، این دو در این زمان بسیار به هم وابسته‌اند - زبان دیگری غیر از زبان عامیانه را در اختیار بگیرند چندان اهمیتی برای اهدافی که این دو دنبال می‌کنند، ندارد. اما بطور خیلی جدی باید گفت که اینکه زبان فلسفی با زبان عامیانه و یا روزمره متفاوت باشد و یا خیر برای هدفی که فلسفه دنبال می‌کند بسیار اهمیت دارد.
به عبارت دیگر باید گفت؛ اگر زبان فلسفی با زبان مردم بسیار متفاوت باشد، منظوری که فلسفه قصد بیان آن را داشته است، بسیار دچار تلاطم و نامفهومی خواهد شد و این با خود مسیر بسیار در تضاد خواهد بود.
پس لاجرم فلسفه باید سعی کند خود را در قالب زبانی مطرح کند که بیشتر افراد جامعه‌ی انسانی را در برگیرد.
معضل دیگری که باید به آن توجه کرد اینکه، با توجه به نفوذ فلسفه در زمینه‌هایی که خواه ناخواه با علم و تکنولوژی در تماس هستند، این متعهد بودن به زبانی که بیشتر افراد جامعه با آن در گفتگو هستند، روز به روز دشوارتر خواهد شد.
اینجا جایی است که فلسفه باید خود را تا حدی منعطف کند که نه معنای مورد نظر در هاله‌ای از لغات غیر مفهوم علمی از دید عامه محو شود و نه معنای موردنظر غنا و عمق خود را در این مهاجرت به زیان عامه از دست بدهد.

- پیشنهاد من این است اگر جایی فلسفه مجبور به انتخاب شد، به زبان عامیانه و مفهومِ قابلِ فهم برای عموم متمایل باشد تا زبان علمی و تکنولوژی. در غیر اینصورت بعد از مدتی شکاف بین فلسفه و افراد جامعه‌ی انسانی روز به روز، رو به عمیق‌تر شدن خواهد گذاشت.

پایان


-- در مقالات بعدی به معضل ناهماهنگی بیشتر زبان فلسفی با زبان عامیانه در ایران نسبت به اروپا و یا امریکا (بطور کلی شرق در مقایسه با غرب) خواهم پرداخت.
  • یَحیَی

تفاوت گفته و نوشته از نظر ژاک دریدا:

۱- [گفته] یک فرآیند درونی است در حالیکه [نوشته] بیرونی است.

۲- ابزار [گفته] برای عرضه شدن، یک وسیله‌ی درونی است (زبان و دهان) در حالیکه [نوشته] از یک وسیله بیرونی (قلم و کاغذ) بهره می‌برد.

۳- [گفته] سوار بر نَفَس (مهم‌ترین عامل حیات) است، در حالی که [نوشته] از طریق جوهر نقش می‌گیرد.

۴- [فکر] و [گفته]، در یک زمان اتفاق می‌افتند، در حالیکه [فکر] و [نوشته] در یک زمان اتفاق نمی‌افتند بلکه [نوشته] با تاخیر نسبت [فکر] اتفاق می‌افتد.

 

پایان

  • یَحیَی

مطلب قابل طرح اینکه، زبانی که توسط آن با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنیم از یک نقص بزرگ رنج می‌برد و آن تطبیق نداشتن اِلِمان‌های زبانی با مفاهیمی است که زبان توسط لغات به آنها اشاره می‌کند. نمونه بارز این نقص را در سوءتفاهم مشاهده می‌کنیم. هنگامی که شما سعی داشته‌اید مطلبی را به زعم خود بیان کنید، و مطلب مورد نظر شما اشتباه فهمیده شده است.
سوء تفاهم یا به عبارت دیگر کج‌فهمی، به ۳ دلیل اتفاق می‌افتد:
- نداشتن مهارت کافی گوینده در استفاده از لغات.
- نداشتن مهارت کافی شنونده در استفاده از لغات.
- کافی نبودن اعتبار لغت در مقایسه با مفهوم مورد نظر.

با فرض داشتن مهارت کافی گوینده و شنونده در استفاده از لغات، هنوز امکان وقوع سوءتفاهم وجود خواهد داشت، و آن بخاطر نقص بنیادی در ارتباط لغات و مفاهیم مورد اشاره‌ی آنهاست.

+ تبصره: سوءتفاهم فقط در یک حالت امکان دارد که اتفاق نیافتد، که لغات به اشیاء خارجی اشاره کرده و قصدی (بار معنایی - مفهوم) را دنبال ننمایند. این موضوع بدلیل اینکه در مجموعه‌ی مفاهیم نیست، البته که دچار سوءتفاهم نخواهد شد.

پایان



مرتبط:
- در پست بعد، نظر ژاک دریدا (Jacques Derrida) را در مورد نوشتار و گفتار (Text and Speech) بررسی خواهیم کرد.
- اسم وبلاگ، در راستای افق دید از «یادداشت های مهدی باطنی» به «یادداشتهای فلسفی» تغییر یافته است.
- نظرات خود را در مورد هر مطلب می توانید در پایین هر صفحه قید نمایید.
- از ظریق ینجره‌ی بازشو کنار صفحه می‌توانید با من تماس بگیرید و نظرتان را بگویید.

Enhanced by Zemanta

  • یَحیَی

 - تعریف راجع به [استقلال اثر]

به عنوان یک نظریه، قابل طرح شدن است که تاثیر یک اثر هنری به چه المان‌هایی مرتبط است.

المان‌های تاثیر گذار بیشمارند، اما از مهمترین آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

- محتوی اثر

- قالب ارائه‌ی اثر

- مستقل بودن اثر

موضوع صحبت من در اینجا راجع به «استقلال اثر» است و اینکه چه مواردی استقلال اثر را تعیین می کنند.

اینکه پایبندی به هویت کار هنری رعایت شود، اهمیت زیادی در استقلال اثر خواهد داشت.

به عنوان مثال اگر اثر نوشتاری است، اینکه در آن از تصویر استفاده شود،‌ استقلال اثر را تحت تأثیر قرار خواهد داد واستقلال اثر را به زعم من خدشه‌دار خواهد کرد. اما این به آن معنی نیست که اثر نباید ساختارهای گذشته را در هم شکند.
[استقلال اثر] وقتی تعریف می‌شود که کار هویت داشته باشد. اگر اثری ساختارهای گذشته را شکست و ساختار تازه‌ای معرفی نکرد، آنوقت است که هویتش را از دست داده است.
این تعریف با الگویی که [پست مردنیسم] هم ارائه می‌دهد، هماهنگ خواهد بود.

پایان

 

  • یَحیَی

قرار بر این بود که در این پست درباره‌ی  ٰابتذال مولفٰ صحبت کنم. حالا لازم می‌شود درباره‌ی یک سر فصل دیگری بنام  ٰابتذال تالیفٰ که ارتباط درون ساختاری با  ٰابتذال مولفٰ دارد نیز صحبت کرد.

اینجا  ٰتألیفٰ را بطور کلی در نظر می‌گیرم. ٰتألیفٰ وقتی اتفاق می‌افتد که مولف محصول کارش را عرضه می‌کند. این مولف می‌تواند هنرمند، نجار، آهنگار، دکتر، کشاورز و .. باشد. تمام این افراد می‌توانند به عبارتی مولف باشند، اما کیفیت و خلوص تألیف در این افراد متفاوت است. 

ٰتألیفٰ عبارت از این است که، شما با کمترین ارتباط با خارج از خود، محصول کارتان را عرضه کنید و بنابراین، اثر مولف با عمیق‌ترین لایه‌های درونی او مرتبط می‌شود، و شما می‌شوید مولف.

حالا در بین افرادی که در بالا از ایشان نام برده شد، هنرمند بیشتر از دیگران در معرض تألیف قرار دارد. و بعد برای مولف در حالت کلی - و برای هنرمند در حالت خاص - زمانی ابتذال اتفاق می افتد که در چرخه‌ی تکرار می‌افتد. تمام انواع مولف می توانند در این چرخه بیافتند، اما باز بنابر کیفیت و عمق تالیف، عمق ابتذال متغییر خواهد بود.

هنرمند، تألیفش عمیق‌تر است و ابتذالش نیز عمیق تر خواهد بود.

تعریف ٰابتذالٰ، جدای از تعریف تألیف مسئول است. بعنوان مثال هنر می‌تواند مسئول باشد، اما دچار ابتذال شده باشد. و پر واضح است که این ابتذال با ابتذالی که در ادیان با آن روبرو هستیم، کاملاً متفاوت بوده و از معیارهای دیگری برای تعریفش استفاده می‌کند.

در نهایت باید اشاره کنم که ابتذال تألیف و ابتذال مولف به همدیگر در پیچیده‌اند. هر یکی می‌تواند دیگری را موجب شود.

پایان


 

 

مرتبط:

 - مطلب جای گسترش و تعریف بیشتر دارد، اما بنابر افقی که وبلاگ دنبال می‌کند از بسط و گسترش آن صرف نظر شده‌ است.

 - پیرو یادداشت قبل، در طول فعالیت وبلاگ سعی می‌شود افق دیدگاه مد نظر قرار بگیرد. یادداشت‌ها سعی می‌کنند، کمتر انتزاعی بوده و بیشتر از الگوهای مشترک پیروی کنند.

 - پیرو خط مشی وبلاگ، نظرات شما نیز حائز اهمیت خواهند بود.

  • یَحیَی

خواستم با واژه‌ای آغاز کنم که در زبان انگلیسی به آن [posthumous] می گویند. 

این وضعیتی است که یک فرد می‌تواند خودش را در آن قرار دهد و به این معنی است که فرد در هر زمینه‌ای که فعالیت می‌کند، حاصل فعالیتش را به بعد از مرگش موکول - پست - کند. به عبارت دیگر، فردی که خودش را در این موقعیت قرار می‌دهد،‌ اصرار دارد که حاصل و نتیجه‌ی فعالیتش در طول حیاتش به جهانیان عرضه نشود.

قصدم از مطرح کردن این موضوع این بود که کمی وارد خصوصیات یک فرآیندی بشویم که تا حدی غیر طبیعی است. اگر در تاریخ ایران نگاه کنیم، حافظ کسی بود که خودش را در این موقعیت قرار داده بود. با توجه به شواهد تاریخی که در دست داریم، دیوان حافظ بعد از مرگش توسط یکی از شاگردانش جمع آوری و منتشر شد. افرادی شبیه حافظ در تاریخ ایران و کشورهای دیگر زیاد به چشم می‌خورند. موضوع صحبتم بر شمردن این افراد نیست، بلکه قصدم این است که این موقعیت را تحلیل کنم. 

بنظرم افرادی که خودشان را در این وضعیت قرار می‌دهند، بطور خیلی قوی و جدی، احساس ناهمگونی با جامعه‌شان را در یک برهه‌ای از زندگیشان احساس می‌کنند و شبیه انسانی که سرخورده شده باشد، به کناری می‌خزند. اما در آن کنار به فعالیت‌هایشان با امید و انرژی ادامه می‌دهند. شاید بشود گفت، تنها اتفاقی که در این افراد می‌افتد از دست دادن آرزو است. بنابراین امید این افراد، هدف خاصی را دنبال نمی‌کند. یا بعبارتی امیدشان آرزویی را دنبال نمی‌کند و از اینجاست که آثارشان هرچه هست، چنان با ارزش و ماندگار می‌شود که هیچ وقت دستخوش گذران زمان نخواهد شد.

اینها عموماْ اگر از الگوی بی‌آرزویی پیروی کنند، آثاری ماندگار تا همیشه بر جا خواهند گذاشت.

پایان


 

 

  مرتبط:

- در پست بعد از [ابتذال مولف] صحبت خواهم کرد.

- پست‌ها را کوتاه می‌نویسم که در حوصله یک وقت فراغت بیاید.

- این وبلاگ را با زاویه‌ی دید متفاوتی نسبت به وبلاگ دیگری که سابق بر این فعال بود، آغاز کرده‌ام. که راجع به آن هم صحبت خواهم کرد.

- مطالب وبلاگ قبل [http://mehdi-bateni.persianblog.ir] قابل انتقال به این وبلاگ نبود، لذا اگر می‌خواهید اطلاعی از گذشته‌ی وبلاگ داشته باشید به آدرس فوق سر بزنید.

  • یَحیَی