ایمان

ادیان ابراهیمی

ایمان

ادیان ابراهیمی

ایمان

Writer, Philosopher, Life Architect, Time Architect
نویسنده، فیلسوف، معمار زندگی، معمار زمان

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

As time goes on, but maybe his mind during the act of bringing the idea to express itself.


Better games von Neumann (John Von Neumann) as the source from which it started to be called game theory. Clearly von Neumann developed the modern theory of games with paper began in 1928, but has much deeper roots game theory.

Game theory as a branch of modern mathematics is relatively simple combination of two ideas.

The first idea, gain (a measure of what you want) and the second idea, strategy (how to get what you want) is.

Good measure to assess the value or priority. This idea has a long history and complex philosophical theory known as a profit-oriented. One of the most famous exponents of the idea of Jeremy Bentham (Jeremy Bentham) English social philosopher and scholar was right. Bentham wrote in 1780: "Everything is the feature through which you wish to gain profit, pleasure, or joy is caused by the event, evil, pain, loss, or failure to prevent happiness."
Obviously, in all areas of interest can not be quantitatively measured and reviewed. For example, happiness can not be calculated simply. Nevertheless the economic benefit can be expressed quantitatively as a function of the beneficial interest. Your problem is often defined benefit, not select the most appropriate strategy for it. Game theory can calculate which strategy is best.

The method of finding the best strategy in the next chapter, we will discuss.
You can follow any contents of this page.
  • یَحیَی

Janvf Plvart (Jonov Pelorat) characters in a story written by Isaac Asimov Foundation (Isac Asimov) theory near the Sldvn Harry (Hari Seldon) about human behavior and the molecular kinetic theory of gases explains:

In other words, put together by the laws of human interaction patterns, predictability will. Similar interactions of the molecules is determined by the temperature and pressure of the gas, molecular physicists with regard to population, to measure the temperature.

Adapted from the book Beautiful Mathematics
By: Tom Sygfryd
Translation: Reza Sadeghi



- This text is an introduction about the similarities of human behavior and the kinetic theory of gases. In the future, it is an attempt to review the game theory of John Forbes Nash (John Forbes Nash) in the fields of mathematics, economics, neuroscience, sociology, psychology, analysis of human behavior, mental processes to examine.
  • یَحیَی
نکته‌ای که باید خاطر نشان شود:
چرا با یکدیگر صحبت می‌کنیم؟ از آنجایی که دو طرف یک دیالوگ، هرگز نمی‌توانند صد در صد به زبان و شالوده‌ی گفتمان که دیالوگ بر آن استوار است، اطمینان کنند و اگر هم اطمینانی حاصل شود با علم به این پذیرفته شده است که ساختار و شالوده‌ی کلی زبان قابل اعتماد نیست. پس گفتگو، امری نادرست (به این معنی که صد در صد درست نیست) معنی می‌شود. اما ما بطور ناخودآگاه با یکدیگر صحبت می‌ک
نیم و از آنجایی که تعامل زبانی که همان گفتگو است، در آدمی از غریزه پیروی می‌کند و غریزه در موجودات خطا نمی‌کند، پس عمل صحبت کردن، عملی درست است.
اما دلیل درست بودن این عمل، نکته‌ی قابل اشاره‌ای است که بنده قصد دارم آن را بیان کنم.
در صحبت، با علم به نادرستی آن، احتمالِ به وقوع پیوستن یک اتفاق وجود دارد و آن، احتمالِ درک متقابل طرفین از یکدیگر و یا حتی احتمال درک یک طرف از طرف دیگر است. احتمال درستی که وجودش، واقع شدن بحث را توجیه می کند. پس صحبت و یا گفتگو می‌کنیم، به احتمال آنکه نقطه‌ی مشترک قابل درکی در گفتگوی با دیگری رخ دهد، تا واقعیت فردی منحصر به فردِ فرد، حتی به مقدار بسیار ناچیزی با واقعیت منحصر به فرد دیگری به اشتراک گذاشته شود.
پایان
  • یَحیَی

نکته‌ای که بنظرم آمد، حقیقت جاری در رگ و پی زندگی است. این چیزی که بشر مدام در طول سالیان به دنبالش می‌گشته‌ است و می‌گردد.
اصلاً هیچکدام از تعاریفی که بشر در طی سالیان از حقیقت کرده است، حقیقت جاری را تعریف نمی‌کند. دقیق که بنگریم، هر مکتب فلسفی، هر ایدئولوژی، هر دین، هر راهی که یک انسانی آمده است و معرفی کرده است، حقیقت از منظر نظر همان انسان بوده است. بعد ناآگاهانه (و یا بعضاً آگاهانه) آن انسا
ن آمده است و برای دستاورد شخصی خودش چهارچوب گذاشته است و حقیقت را در آن چهارچوب تعریف کرده است و آن را برای بشر تجویز کرده است. و منظورش این بوده که راه رسیدن به حقیقت از مجرای این فلسفه، ایدئولوژی، مسلک و یا روش امکان پذیر است.
در صورتی که همگی آنها کم دیده‌اند و متوجه این ماجرا نشده‌اند که راه دریافت حقیقت از انسان است که آغاز می‌شود و به هم اوست که ختم می‌شود. و بنابراین آن حقیقتی که درک می‌شود یگانه بوده و مختص فرد درک کننده است و باید حقیقتی که دیگری درک می‌کند با حقیقتی که او درک کرده است، متفاوت باشد.
  • یَحیَی

بر آن شدم که یادداشتی در مورد استدلال استنتاجی بنویسم، لذا از تعریف این استدلال آغاز کردم.

استدلال استنتاجی یا منطق قیاسی، فرآیندی است که از دلایل موجود با توجه به شناختی که از آنها وجود دارد؛ به نتیجه‌ی منطقی مشخصی برسد. این استدلال شامل استفاده از فرض‌های درست برای رسیدن به نتایج درست است. اگر قوانین و منطق استدلالی به درستی پی‌گرفته شوند، فرآیند مطمئناً نتیجه‌ی درست بدست خواهد داد.

بگذارید مثال معروفی که برای استدلال استنتاجی بیان شده است را ببینیم:
۱- تمام انسان‌ها مردنی هستند. (تمام انسان‌ها خواهند مرد)
۲- سقراط یک انسان است.
۳- بنابراین، سقراط مردنی است. (سقراط خواهد مرد)

1- All men are mortal.
2- Socratesis a man.
3- Therefore, Socrates is mortal.

۱- در فرض اول اینطور بیان شده است، انسان کیفیت مردنی بودن را داراست [که البته به نظر من در پذیرفتن این فرض جای تردید وجود دارد، اما در این مثال این فرض، درست فرض شده است.] 
۲- در فرض دوم، سقراط عضوی از انسان‌ها فرض شده است [که فرضی است کاملاً درست] 
۳- نتیجه اینکه، سقراط باید مردنی باشد؛ زیرا که سقراط کیفیت مردنی بودن را از مجموعه‌ای که در آن عضو است کسب خواهد کرد. 

استدلال استنتاجی، فرض‌ها را با نتایج مرتبط خواهد کرد. اگر هر دو یا چند فرض درست باشند، اجزاء واضح باشند و قواعد منطق استقرایی رعایت شده باشند؛ نتایج استدلال، الزاماً منطقاً درست خواهند بود.

منبع: دایره‌المعارف فلسفه - دانشگاه Stanford

  • یَحیَی
  • یَحیَی
This is maybe the source of Logic, which we use in our day-to-day Life, and we are using of it, unconsciously; non-monotonic logic.
 
A non-monotonic logic is a formal logic whose consequence relation is not monotonic. Most studied formal logics have a monotonic consequence relation, meaning that adding a formula to a theory never produces a reduction of its set of consequences. Intuitively, monotonicity indicates that learning a new piece of knowledge cannot reduce the set of what is known. A monotonic logic cannot handle various reasoning tasks such as reasoning by default (consequences may be derived only because of lack of evidence of the contrary), abductive reasoning (consequences are only deduced as most likely explanations), some important approaches to reasoning about knowledge (the ignorance of a consequence must be retracted when the consequence becomes known), and similarly, belief revision (new knowledge may contradict old beliefs).

The term “non-monotonic logic” covers a family of formal frameworks devised to capture and represent defeasible inference, i.e., that kind of inference of everyday life in which reasoners draw conclusions tentatively, reserving the right to retract them in the light of further information. Such inferences are called “non-monotonic” because the set of conclusions warranted on the basis of a given knowledge base, given as a set of premises, does not increase (in fact, it can shrink) with the size of the knowledge base itself. This is in contrast to standard logical frameworks (e.g., classical first-order) logic, whose inferences, being deductively valid, can never be “undone” by new information.



  • یَحیَی

If Feminism is looking for equality, by founding the philosophy and focusing on Femininity, It is going to make more and more difference between Femininity & Masculinity.
  • یَحیَی
چه کسی به بازوی ابراهیم نیرو داد، چه کسی بازوی او را بالا و محکم نگه داشت که از روی ضعف پایین نیافتد. هر کس این را دید، می بایست بی حرکت می ماند.
چه کسی به روح ابراهیم توان داد، که چشمش خیلی برای دیدن اسحاق و یا بازویش تیره نشد. هر کس این را دید، می بایست کور می شد.
و هنوز، برای آنهایی که بی حرکت و کور شده اند، بسیار غیرمعمول است ، هنوز بسیار عجیب است که کسی بتواند داستان را بگوید و حق آن را به تمامی ادا کند.
ما آن را می دانیم، همه ی ما - آن فقط یک امتحان بود.
ترس و لرز - سورن کیرکگارد

منبع:
http://philosophical-notes.blogspot.com/2012/06/who-gave-strength-to-abrahams-arm.html
  • یَحیَی
موضوعی که مطرح می‌شود اینکه آیا زبان فلسفی باید با زبان روزمره متفاوت باشد و یا خیر؟

در جواب باید نگاه کرد به مرجعی که فلسفه از آن نشأت می‌گیرد. در دروره‌ی حال بشر به این درک رسیده است که هدفی که فلسفه دنبال می‌کند، تعالی زندگی بشر است و مرجعِ این تلاش هم یک نیروی اسطوره‌ای و یا فوق طبیعی نیست. هر چند از زمان افلاطون فیلسوفانِ حقیقی به این درک رسیده بودند. حال باید توجه کرد که، اگر فلسفه دارد تلاشی می‌کند و حرفی می‌زند؛ آن را برای خودش نمی‌گوید و یا آن را برای نوشته شدن و انبار شدن در موزه‌ها و دالان‌های تاریخ نمی‌گوید، بلکه آن را برای انسان می‌گوید. بطور خیلی کلی و عمده باید بین فلسفه و علم و یا بهتر بگوییم بین فلسفه و تکنولوژی تفاوت قائل شد. در وادی تکنولوژی و حتی در وادی علم، با توجه به مسیری که این دو دنبال می‌کنند، چندان اهمیتی ندارد که تمام افراد جامعه‌ی انسانی با زبان آنها آشنا باشند یا خیر. این موضوع که زبان تکنولوژی و یا علم - از این دو زمینه‌ با هم صحبت می‌کنم زیرا که معتقدم، این دو در این زمان بسیار به هم وابسته‌اند - زبان دیگری غیر از زبان عامیانه را در اختیار بگیرند چندان اهمیتی برای اهدافی که این دو دنبال می‌کنند، ندارد. اما بطور خیلی جدی باید گفت که اینکه زبان فلسفی با زبان عامیانه و یا روزمره متفاوت باشد و یا خیر برای هدفی که فلسفه دنبال می‌کند بسیار اهمیت دارد.
به عبارت دیگر باید گفت؛ اگر زبان فلسفی با زبان مردم بسیار متفاوت باشد، منظوری که فلسفه قصد بیان آن را داشته است، بسیار دچار تلاطم و نامفهومی خواهد شد و این با خود مسیر بسیار در تضاد خواهد بود.
پس لاجرم فلسفه باید سعی کند خود را در قالب زبانی مطرح کند که بیشتر افراد جامعه‌ی انسانی را در برگیرد.
معضل دیگری که باید به آن توجه کرد اینکه، با توجه به نفوذ فلسفه در زمینه‌هایی که خواه ناخواه با علم و تکنولوژی در تماس هستند، این متعهد بودن به زبانی که بیشتر افراد جامعه با آن در گفتگو هستند، روز به روز دشوارتر خواهد شد.
اینجا جایی است که فلسفه باید خود را تا حدی منعطف کند که نه معنای مورد نظر در هاله‌ای از لغات غیر مفهوم علمی از دید عامه محو شود و نه معنای موردنظر غنا و عمق خود را در این مهاجرت به زیان عامه از دست بدهد.

- پیشنهاد من این است اگر جایی فلسفه مجبور به انتخاب شد، به زبان عامیانه و مفهومِ قابلِ فهم برای عموم متمایل باشد تا زبان علمی و تکنولوژی. در غیر اینصورت بعد از مدتی شکاف بین فلسفه و افراد جامعه‌ی انسانی روز به روز، رو به عمیق‌تر شدن خواهد گذاشت.

پایان


-- در مقالات بعدی به معضل ناهماهنگی بیشتر زبان فلسفی با زبان عامیانه در ایران نسبت به اروپا و یا امریکا (بطور کلی شرق در مقایسه با غرب) خواهم پرداخت.
  • یَحیَی