ایمان

ادیان ابراهیمی

ایمان

ادیان ابراهیمی

ایمان

Writer, Philosopher, Life Architect, Time Architect
نویسنده، فیلسوف، معمار زندگی، معمار زمان

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درونی» ثبت شده است

برای باقی ماندن در حالت یک انسان، آنچه را نباید از نظر دور داشت؛ اعتقاد راسخ و بدون تزلزل به خداوند بزرگ است. موضوعی که همواره بشر را به افقی دور و بیکران دعوت کرده است و تمام خستگی و عدم تجانس مخلوق ذی شعور یا به عبارتی همان انسان، با واقعیت را به عهده می‌گیرد و شانه‌های بشریت را از زیر بار « هستی‌مند » بودن می‌رهاند. تنها و تنها در گرو پیروی بدون قید و شرط از دستورات ذات مطلق است که انسان در این پهنه آرام می‌گیرد و در نهایت سعادت را بعنوان هدیه‌ی الهی دریافت می‌دارد.

این بازگشت از نگرانی و شتاب به درون آگاهی، چنان آرامشی به فرد می‌بخشد، که او را جزیی از رویکرد بازگشت می‌گرداند. روندی که همواره رو به سوی گذشته دارد. رو به سوی نقطه‌ای که بشر، هستی را از آن آغاز کرده است. و آن جایی نیست جز لحظه‌ای که مقدر شده انسان به این جهان درآید. همان لحظه‌ای که تنفس را آغاز می‌کند. پس با بازگشت، انسان در نهایت به لحظه‌ی ورود خود به هستی به مثابه یک فرد باز می‌گردد. با این بازگشت، همان گونه که روح تازه می‌شود و خستگی از آن رخت بر می‌بندد، جسم شاداب و زنده می‌شود و فرسودگی و خمودگی از آن می‌رود. انسان دوباره این فرصت را می‌یابد تا تجربه کند و بدون هیچ قضاوتی دریابد و احساس کند. آن ناگواری‌ها، آن عدم هماهنگی‌ها، آن خستگی‌ها که بر روح نشسته بودند، با یک حرکت رو به عقب، رو به مبدأ، رو به ذات اولیه؛ از لوح جاودانه پاک می‌شود و روح به آن آسودگی پیشین می‌رسد. در این میان، خلسه روی می‌دهد. حالتی از خلأ، نوعی بی‌پیوندی با تمام آنچه بوده است پیدا می‌شود. انسان به آغاز خود، به سادگی و پاکی لحظه‌ی شروع باز می‌گردد.

  • یَحیَی

بالاخره فرصتی دست داد تا بعد از غیبت طولانی و غافل شدن از این نوشته‌های موضوعی فلسفی دوباره به آن رجوع کرده و به موردی بپردازم که شاید در دهه‌ی آخر عمر گذشته بزرگترین دغدغه‌ام بوده است.

تنهایی

 تنهایی به عنوان عمیق‌ترین و دردناک‌ترین جزء از حیات انسان، موضوعی بسیار مهم و قابل بررسی است. گاهی پیش می‌آید که انسان در خود فرو می‌رود و تنهایی را با گوشت و پوست و استخوان احساس می‌کند؛ بعد به راهی فکر می‌کند تا او را از این وادی بیرون بیاورد و دست به تلاش و تکاپوی بسیار می‌زند تا شاید بابی از ابواب بر او گشوده شود. انسان‌های ایده‌آلیست ابتدا به کتاب فکر می‌کنند، بعد کم‌کم فکرشان به هنر و یا فلسفه گرایش پیدا می‌کند و در نهایت هم پس از پشت سر گذاشتن انواع و اقسام مکاتب فلسفی به دین می‌رسند و خودشان را در آن غرق می‌کنند. من شاید دارم کاری را که هر انسان ممکن است در طول یک یا دو دهه از زندگی‌اش انجام دهد، در دو خط خلاصه می‌کنم. مهم این نیست که من چند سطر و یا صفحه و یا چند جلد کتاب را به توضیح این دوره‌ی گذار اختصاص می‌دهم، بلکه مهم آن است که کسی که این تجربیات را پشت سر گذارده و یا در حال تجربه‌ کردن آنها است، خود بر این موضوع واقف است و کسی که به این مرحله از تجربه نرسیده است؛ اگر من ده‌ها جلد کتاب هم برایش بنویسم، درکی از این ماجرا نخواهد داشت.

حالا آن انسان بعد از تمام این ماجراها سر از یک کنج خلوت در می‌آورد تا روزه بگیرد و شیر و خرما بخورد. در آن میان چیزی شکل می‌گیرد که انسان را دگرگون می‌کند. نیاز به برقراری ارتباط با یک زن. و بعد طبق آنچه خداوند مقرر کرده، زنی پا به زندگی انسان می‌گذارد به این امید که تنهایی‌اش را با او شریک شود. روزگار با شادی و خوبی می‌گذرد تا اینکه انسان‌ها به عدم اشتراک‌ها می‌رسند. پس بار دیگر تنهایی مطلق، خودش را عریان به نمایش می‌گذارد. انسان ممکن است به درون ناشناخته‌ی خودش برود و یک زندگی دیگر را در اعماق برای خودش پایه‌ریزی کند و در آنجا به کار بپردازد. در این مواقع کارهای بزرگ ساخته می‌شوند. حرف‌هایی که شبیه هیچ حرف دیگری که تا بحال گفته شده نیستند. معجونی از سیاه‌ترین افکار تنهایی که با زهر صبر آب‌دیده شده است. جملاتی که هر کدام نوش‌دارویی است تا ذهن فاسد شده‌ی دیگر انسان‌ها را دوباره زنده کند. حرف‌هایی ناب تا دنیای پر شلوغ انسان‌ها را که در پوسته‌ی گندیده‌ی خودش محبوس شده است، به آتش بکشد.

حرف‌های تنهایی ..

این حرف‌ها برای انسان‌های تجربه‌گرا آماده شده است تا چون شمشیری آن را بکار بگیرند و تارهای در هم تنیده‌ی این عنکبوت انسان‌خوار را از هم بدرند. و همیشه تنها یک چیز بدرقه‌ی راه انسان‌های تنهاست، یاری خداوند!

من از تازه‌ترین حرف‌های بشری سخن می‌گویم که هنوز به رشته‌ی تحریر در نیامده‌‌اند، اما نزدیک است روزی که آن حرف‌ها شبیه سیلی از گدازه‌های آتشین جهان را در بر بگیرد و آن وقت تنها کار تسلیم در برابر خواست ازلی خداوند بزرگ است.

- من برای شما مسیر انسان شدن را آماده می‌کنم تا هر کدام که می‌داند، پای در راه گذارد و خود را از این مهلکه نجات دهد. جان خود را بستانید و بدست بگیرید و با خود ببرید.

وجود خالق چنان غیور است که اشتراک دیگری را برنمی‌تابد.

تنهایی خاص خداوند است و انسان تنها، تنها با او به اشتراک می‌گذارد. هر تجربه‌ی دیگری راه به خطا رفتن است.

در می‌یابیم که عمیق‌ترین درد انسان را درمانی نیست، جز زهر صبر! آنچه انسان با خود به ملکوت می‌برد و بابتش بهره‌ای می‌گیرد.

تمام ابعاد دیگر که انسان‌ها می‌توانند تنهایی را درک و فهم کنند، از نظر کیفی رتبه‌ای نازل‌تر دارند، پس خواه ناخواه از موضوع این نوشته خارج می‌شوند؛ و پرداختن به آنها شبیه گشتن انسان حول محور خود است.

  • یَحیَی

تفاوت گفته و نوشته از نظر ژاک دریدا:

۱- [گفته] یک فرآیند درونی است در حالیکه [نوشته] بیرونی است.

۲- ابزار [گفته] برای عرضه شدن، یک وسیله‌ی درونی است (زبان و دهان) در حالیکه [نوشته] از یک وسیله بیرونی (قلم و کاغذ) بهره می‌برد.

۳- [گفته] سوار بر نَفَس (مهم‌ترین عامل حیات) است، در حالی که [نوشته] از طریق جوهر نقش می‌گیرد.

۴- [فکر] و [گفته]، در یک زمان اتفاق می‌افتند، در حالیکه [فکر] و [نوشته] در یک زمان اتفاق نمی‌افتند بلکه [نوشته] با تاخیر نسبت [فکر] اتفاق می‌افتد.

 

پایان

  • یَحیَی

قرار بر این بود که در این پست درباره‌ی  ٰابتذال مولفٰ صحبت کنم. حالا لازم می‌شود درباره‌ی یک سر فصل دیگری بنام  ٰابتذال تالیفٰ که ارتباط درون ساختاری با  ٰابتذال مولفٰ دارد نیز صحبت کرد.

اینجا  ٰتألیفٰ را بطور کلی در نظر می‌گیرم. ٰتألیفٰ وقتی اتفاق می‌افتد که مولف محصول کارش را عرضه می‌کند. این مولف می‌تواند هنرمند، نجار، آهنگار، دکتر، کشاورز و .. باشد. تمام این افراد می‌توانند به عبارتی مولف باشند، اما کیفیت و خلوص تألیف در این افراد متفاوت است. 

ٰتألیفٰ عبارت از این است که، شما با کمترین ارتباط با خارج از خود، محصول کارتان را عرضه کنید و بنابراین، اثر مولف با عمیق‌ترین لایه‌های درونی او مرتبط می‌شود، و شما می‌شوید مولف.

حالا در بین افرادی که در بالا از ایشان نام برده شد، هنرمند بیشتر از دیگران در معرض تألیف قرار دارد. و بعد برای مولف در حالت کلی - و برای هنرمند در حالت خاص - زمانی ابتذال اتفاق می افتد که در چرخه‌ی تکرار می‌افتد. تمام انواع مولف می توانند در این چرخه بیافتند، اما باز بنابر کیفیت و عمق تالیف، عمق ابتذال متغییر خواهد بود.

هنرمند، تألیفش عمیق‌تر است و ابتذالش نیز عمیق تر خواهد بود.

تعریف ٰابتذالٰ، جدای از تعریف تألیف مسئول است. بعنوان مثال هنر می‌تواند مسئول باشد، اما دچار ابتذال شده باشد. و پر واضح است که این ابتذال با ابتذالی که در ادیان با آن روبرو هستیم، کاملاً متفاوت بوده و از معیارهای دیگری برای تعریفش استفاده می‌کند.

در نهایت باید اشاره کنم که ابتذال تألیف و ابتذال مولف به همدیگر در پیچیده‌اند. هر یکی می‌تواند دیگری را موجب شود.

پایان


 

 

مرتبط:

 - مطلب جای گسترش و تعریف بیشتر دارد، اما بنابر افقی که وبلاگ دنبال می‌کند از بسط و گسترش آن صرف نظر شده‌ است.

 - پیرو یادداشت قبل، در طول فعالیت وبلاگ سعی می‌شود افق دیدگاه مد نظر قرار بگیرد. یادداشت‌ها سعی می‌کنند، کمتر انتزاعی بوده و بیشتر از الگوهای مشترک پیروی کنند.

 - پیرو خط مشی وبلاگ، نظرات شما نیز حائز اهمیت خواهند بود.

  • یَحیَی