ایمان

ادیان ابراهیمی

ایمان

ادیان ابراهیمی

ایمان

Writer, Philosopher, Life Architect, Time Architect
نویسنده، فیلسوف، معمار زندگی، معمار زمان

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱۹ مطلب با موضوع «فلسفه» ثبت شده است


بر آن شدم که یادداشتی در مورد استدلال استنتاجی بنویسم، لذا از تعریف این استدلال آغاز کردم.

استدلال استنتاجی یا منطق قیاسی، فرآیندی است که از دلایل موجود با توجه به شناختی که از آنها وجود دارد؛ به نتیجه‌ی منطقی مشخصی برسد. این استدلال شامل استفاده از فرض‌های درست برای رسیدن به نتایج درست است. اگر قوانین و منطق استدلالی به درستی پی‌گرفته شوند، فرآیند مطمئناً نتیجه‌ی درست بدست خواهد داد.

بگذارید مثال معروفی که برای استدلال استنتاجی بیان شده است را ببینیم:
۱- تمام انسان‌ها مردنی هستند. (تمام انسان‌ها خواهند مرد)
۲- سقراط یک انسان است.
۳- بنابراین، سقراط مردنی است. (سقراط خواهد مرد)

1- All men are mortal.
2- Socratesis a man.
3- Therefore, Socrates is mortal.

۱- در فرض اول اینطور بیان شده است، انسان کیفیت مردنی بودن را داراست [که البته به نظر من در پذیرفتن این فرض جای تردید وجود دارد، اما در این مثال این فرض، درست فرض شده است.] 
۲- در فرض دوم، سقراط عضوی از انسان‌ها فرض شده است [که فرضی است کاملاً درست] 
۳- نتیجه اینکه، سقراط باید مردنی باشد؛ زیرا که سقراط کیفیت مردنی بودن را از مجموعه‌ای که در آن عضو است کسب خواهد کرد. 

استدلال استنتاجی، فرض‌ها را با نتایج مرتبط خواهد کرد. اگر هر دو یا چند فرض درست باشند، اجزاء واضح باشند و قواعد منطق استقرایی رعایت شده باشند؛ نتایج استدلال، الزاماً منطقاً درست خواهند بود.

منبع: دایره‌المعارف فلسفه - دانشگاه Stanford

  • یَحیَی
  • یَحیَی
چه کسی به بازوی ابراهیم نیرو داد، چه کسی بازوی او را بالا و محکم نگه داشت که از روی ضعف پایین نیافتد. هر کس این را دید، می بایست بی حرکت می ماند.
چه کسی به روح ابراهیم توان داد، که چشمش خیلی برای دیدن اسحاق و یا بازویش تیره نشد. هر کس این را دید، می بایست کور می شد.
و هنوز، برای آنهایی که بی حرکت و کور شده اند، بسیار غیرمعمول است ، هنوز بسیار عجیب است که کسی بتواند داستان را بگوید و حق آن را به تمامی ادا کند.
ما آن را می دانیم، همه ی ما - آن فقط یک امتحان بود.
ترس و لرز - سورن کیرکگارد

منبع:
http://philosophical-notes.blogspot.com/2012/06/who-gave-strength-to-abrahams-arm.html
  • یَحیَی
موضوعی که مطرح می‌شود اینکه آیا زبان فلسفی باید با زبان روزمره متفاوت باشد و یا خیر؟

در جواب باید نگاه کرد به مرجعی که فلسفه از آن نشأت می‌گیرد. در دروره‌ی حال بشر به این درک رسیده است که هدفی که فلسفه دنبال می‌کند، تعالی زندگی بشر است و مرجعِ این تلاش هم یک نیروی اسطوره‌ای و یا فوق طبیعی نیست. هر چند از زمان افلاطون فیلسوفانِ حقیقی به این درک رسیده بودند. حال باید توجه کرد که، اگر فلسفه دارد تلاشی می‌کند و حرفی می‌زند؛ آن را برای خودش نمی‌گوید و یا آن را برای نوشته شدن و انبار شدن در موزه‌ها و دالان‌های تاریخ نمی‌گوید، بلکه آن را برای انسان می‌گوید. بطور خیلی کلی و عمده باید بین فلسفه و علم و یا بهتر بگوییم بین فلسفه و تکنولوژی تفاوت قائل شد. در وادی تکنولوژی و حتی در وادی علم، با توجه به مسیری که این دو دنبال می‌کنند، چندان اهمیتی ندارد که تمام افراد جامعه‌ی انسانی با زبان آنها آشنا باشند یا خیر. این موضوع که زبان تکنولوژی و یا علم - از این دو زمینه‌ با هم صحبت می‌کنم زیرا که معتقدم، این دو در این زمان بسیار به هم وابسته‌اند - زبان دیگری غیر از زبان عامیانه را در اختیار بگیرند چندان اهمیتی برای اهدافی که این دو دنبال می‌کنند، ندارد. اما بطور خیلی جدی باید گفت که اینکه زبان فلسفی با زبان عامیانه و یا روزمره متفاوت باشد و یا خیر برای هدفی که فلسفه دنبال می‌کند بسیار اهمیت دارد.
به عبارت دیگر باید گفت؛ اگر زبان فلسفی با زبان مردم بسیار متفاوت باشد، منظوری که فلسفه قصد بیان آن را داشته است، بسیار دچار تلاطم و نامفهومی خواهد شد و این با خود مسیر بسیار در تضاد خواهد بود.
پس لاجرم فلسفه باید سعی کند خود را در قالب زبانی مطرح کند که بیشتر افراد جامعه‌ی انسانی را در برگیرد.
معضل دیگری که باید به آن توجه کرد اینکه، با توجه به نفوذ فلسفه در زمینه‌هایی که خواه ناخواه با علم و تکنولوژی در تماس هستند، این متعهد بودن به زبانی که بیشتر افراد جامعه با آن در گفتگو هستند، روز به روز دشوارتر خواهد شد.
اینجا جایی است که فلسفه باید خود را تا حدی منعطف کند که نه معنای مورد نظر در هاله‌ای از لغات غیر مفهوم علمی از دید عامه محو شود و نه معنای موردنظر غنا و عمق خود را در این مهاجرت به زیان عامه از دست بدهد.

- پیشنهاد من این است اگر جایی فلسفه مجبور به انتخاب شد، به زبان عامیانه و مفهومِ قابلِ فهم برای عموم متمایل باشد تا زبان علمی و تکنولوژی. در غیر اینصورت بعد از مدتی شکاف بین فلسفه و افراد جامعه‌ی انسانی روز به روز، رو به عمیق‌تر شدن خواهد گذاشت.

پایان


-- در مقالات بعدی به معضل ناهماهنگی بیشتر زبان فلسفی با زبان عامیانه در ایران نسبت به اروپا و یا امریکا (بطور کلی شرق در مقایسه با غرب) خواهم پرداخت.
  • یَحیَی

در هنر بطور کلی با دو مفهوم روبرو هستیم که مجموع آن دو یک اثر هنری را تعریف می کنند.

سوژه و آبژه به ترتیب برگردان Sujet و Objet از زبان فرانسه به فارسی هستند. در یک اثر هنری  ما با ترکیب این دو روبرو هستیم.

 

I  - سوژه (Sujet - به انگلیسی Subject)، به معنی مفهومی یا چیزی است که داخل ذهن فرد (در هنر - هنرمند) قرار دارد.

II - آبژه (Objet - به انگلیسی Object)، به معنی موضوع یا چیزی است که خارج از ذهن فرد (در هنر - هنرمند) قرار دارد.

 

در یک اثر هنری سوژه و آبژه می توانند جدا از یکدیگر باشند یا بعبارتی با یکدیگر ارتباط نداشته باشند و هم می توانند با هم مرتبط باشند. در یک اثر هنری، هنرمند سعی می کند آبژه را با سوژه تعریف کند. زیبایی برای افراد مختلف و سطوح مختلف درک متفاوت خواهد بود. بعنوان مثال ممکن است بسیاری از افراد از یک نقاشی رءال که با مهارت کشیده شده لذت ببرند بدلیل اینکه هنرمند سعی کرده از واقعیت مورد تایید همگان یک آبژه انتخاب کرده و آن را با سوژه به تصویر بکشد. حال بدلیل اینکه بیشتر افراد بر وجود و واقعیت آبژه متفق هستند آنها می توانند از کار هنری لذت ببرند و سوژه را درک کنند.

حال فرض کنید یک نقاشی انتزاعی ببینید. در این جا هم می تواند آبژه وجود داشته باشد و هم می تواند وجود نداشته باشد و همچنین می تواند سوژه وجود داشته باشد و یا خیر. و بدلیل اینکه در این مورد ما چهار حالت مختلف خواهیم داشت احتمال اینکه تعداد زیادی از آن لذت ببرند کم است و یا حتی احتمالش می تواند صفر باشد. 

به دلایل فوق و بدلیل بیشماری سوژه و آبژه، تعریف زیبایی امکان پذیر نخواهد بود.

  • یَحیَی

قصد دارم از بنیادی‌ترین مسئله‌ی اعتقادی بشر بطور خلاصه صحبت کنم.

اینکه وجودی انکار ناپذیر، وجود دارد و یکتا است، قابل اثبات بوده و در این یادداشت اثبات وجودی می‌شود. حالا این با هر فردی است که به این وجود یکتا را به رسمیت بشناسد یا خیر. این اتفاق تغییری در وجود یکتای خدا، بوجود نخواهد آورد.

 

- آغاز می‌کنم با یک کج‌فهمی از واژه‌ی «خدا». یکتایی که در این یادداشت اثبات می‌شود، دربرگیرنده‌ی خدای ادیان نیز بوده، و در برگیرنده‌ی تمام خداهای دیگری که بشر تعریف کرده و یا نکرده است نیز، هست و خواهد بود. ابتدا باید ببینیم که منظورمان از «خدا» چیست؟

بدلیل اینکه در این یادداشت، وجود خدا اثبات می‌شود، قاعدتاً نباید منظوری از این خدا وجود داشته باشد. بدلیل اینکه، این اثبات وجودی است و اعتقادی نیست.

بنابراین، اگر اثبات وجودی شد، باید چیز مورد نظر که در اینجا «خدا» است،‌ نامی باشد که به یک مفهوم و یا واقعیت داده شده باشد. این اسم را شما می‌توانید «خدا» نگذارید و هر چیز دیگری بگذارید. وقتی از اثبات وجودی صحبت می‌کنیم، نام معنی پیدا نمی‌کند، بلکه آن وجودی که بعد از اثبات، نام می‌گیرد، اهمیت پیدا می‌کند.

چیزی که وجود دارد، یک هستی است که از تمام ابعاد بی‌نهایت است. وجود هستی انکار ناپذیر است. به عبارت دیگر، چیزی که از منظر نظر انسان - این انسان می‌تواند یک فرد باشد یا جمع - وجود دارد را هستی نام می‌گذاریم. از دید هر فرد این هستی می‌تواند و باید منحصر بفرد باشد، اما وجود خواهد داشت. فرض می‌کنیم شما فردی هستید که فکر می‌کنید دنیای خارج و حتی خود شما، خیال و توهم است و هیچ چیز در دنیا وجود ندارد و فقط خیال وجود دارد. حتی برای چنین انسانی نیز یک چیز وجود دارد و آن خیال و توهم است. دست کم ما می‌توانیم ادعا کنیم که، برای انسان؛ وجود، وجود دارد. 

 

+ یک مجموعه انتخاب کنید و اسمش را بگذارید O. حالا هر چه در هستی از منظر نظر شما، وجود دارد در این مجموعه بگذارید. در مقابل، شما هیچ چیز دیگری در دست نخواهد داشت که در این مجموعه نگذاشته باشید. حالا همان «هیچ» را هم در این مجموعه بگذارید. پس:

O = A + B

A = هستی

B = نیستی

مجموعه‌ی O تعریف شد. این مجموعه‌ی تمام چیزهایی است که در عالم وجود دارد.

این مجموعه، یکتا است و نام گرفته است. نام آن مهم نیست، بلکه وجود و یکتایی آن مهم است. یکتا است، زیرا می‌توان آن را با یک نام نامید. بی‌شمار است زیرا مجموعه‌ای است از بی‌نهایت چیز که در هم تنیده‌اند. 

-- نکته‌ی مهم: یکتایی مجموعه‌ی O نسبت به بی‌شماری‌اش اولویت دارد. زیرا، بی‌شماری در درون مجموعه اتفاق می‌افتد، اما یکتایی در بیرون مجموعه.

 

بنابر گفته‌ی ادیان، خدا خالق است و قادر است و در دست دارنده‌ی هستی است که این مجموعه است. تمام صفات خدایی را که ادیان تعریف می‌کنند، شما می‌توانید در مجموعه‌ی O بیابید و حتی خودتان را. این مجموعه، خدای نیهلیست‌ها را نیز در بر می‌گیرد.

هر چه هست و نیست، همین است که شما می‌توانید اسمش را «خدا» بگذارید یا «بت» بگذارید یا «عالم» بگذارید و یا هر چیزی که می‌خواهید؛ اما وجود و یکتایی‌اش را نمی‌توانید انکار کنید. 

 

--- شاید بتوان توحید ابراهیم را به این تعریف شبیه دانست. خدای اسپینوزا و برکلی هم می‌توانند نمونه‌های تلاش برای تعریف خدا در مجموعه باشند. و البته، «یک» مفهومی که فلوطین «plotinus» از آن صحبت می‌کند بسیار به این تعریف نزدیک و شبیه است. اما این تعریفی که من از وجود یکتا می‌کنم، صرفاً (Transcendental) یا به عبارتی غیر جبری و ماورایی نیست بلکه امکان غیر ماورایی بودن را نیز در خود دارد.

 

×این موضوع جای بسط زبانی بیشتر دارد که در حوصله‌ی این یادداشت نیست. هسته‌ی مرکزی نظریه در بالا بطور خلاصه بیان شد.

 

پایان

 

Enhanced by Zemanta

  • یَحیَی

باید خاطر نشان کنم،‌ هیچ چیزی (چیز= هر چیزی که شما می‌توانید از آن صحبت کنید) کامل نیست. دلیل نقص چیزها، بطورکلی این است که هر چیزی ناخواسته وابسته است به یک مجموعه‌ای از تمام چیزهای دیگری که بی‌درنگ با آن چیز در ارتباطند.

چند نمونه مثال می‌آورم تا موضوع واضح‌تر شود.


۱- فرض کنیم (چیز=نمکدان). این نمکدان بطور خیلی اساسی مرتبط است با شما، بدلیل اینکه شمایید که نمکدان را مشاهده می‌کنید و از منظر نظر شماست که نمکدان برایتان معنی پیدا می‌کند. پس حداقل نمکدان به یک چیز مرتبط است - اگر به چیزهای دیگری مرتبط نباشد - و آن شمایید. پس می‌توان ادعا کرد که نمکدان در معنی خودش کامل نیست.


۲- فرض کنیم (چیز=درد). درد از درون نرون‌های عصبی شماست که معنی پیدا می‌کند. بنابراین درد با شما پیوسته است و بدون وجود شما معنی‌اش کامل نیست. و بدلیل اینکه جزء جدایی ناپذیر یک چیز معنی‌اش - در اینجا جزء جدایی ناپذیر چیز[درد] معنی‌اش[شما] - است، پس حداقل یک جزء از آن «چیز» کامل نیست. و بنابر تئوری مجموعه‌ها می توان ادعا کرد که: اگر یک جزء از «چیز»ی کامل نبود، آن «چیز» کامل نیست.
+[تئوری مجموعه‌ها در پاورقی توضیح داده خواهد شد]


۳- فرض کنیم (چیز=چیز). چیز معنی پیدا می‌کند وقتی شما آن را چیز می‌نامید. بنابراین به شما مرتبط است.


۴- فرض کنیم (چیز=شما). شما بطور کلی با خودتان مرتبط هستید، اما این دلیل بر نقص شما نیست زیرا شما امکان این را دارید که خودتان را بطور کامل درک کنید. نکته‌ی مهم اینجا این است که حداقل شما با هوایی که آن را تنفس می‌کنید در ارتباطید و بدون آن شما اصلاً معنای فعلی خود را نخواهید داشت. شما همچنین به مجموعه‌ی بینهایتی در ارتباطید که «شما» را تعریف می‌کنند.

توضیحات بیشتر خارج از حوصله‌ی این یادداشت خواهد بود.

 

پایان


Collection Theory:

 

IF (a ⊂ b)

and (a is not complete)

.....

So b must be not complete.

 

 

تئوری مجموعه‌ها:

اگر a زیرمجموعه‌ی b است و a کامل نیست؛ بنابراین b نمی‌تواند کامل باشد.

 

 

 



  • یَحیَی

تفاوت گفته و نوشته از نظر ژاک دریدا:

۱- [گفته] یک فرآیند درونی است در حالیکه [نوشته] بیرونی است.

۲- ابزار [گفته] برای عرضه شدن، یک وسیله‌ی درونی است (زبان و دهان) در حالیکه [نوشته] از یک وسیله بیرونی (قلم و کاغذ) بهره می‌برد.

۳- [گفته] سوار بر نَفَس (مهم‌ترین عامل حیات) است، در حالی که [نوشته] از طریق جوهر نقش می‌گیرد.

۴- [فکر] و [گفته]، در یک زمان اتفاق می‌افتند، در حالیکه [فکر] و [نوشته] در یک زمان اتفاق نمی‌افتند بلکه [نوشته] با تاخیر نسبت [فکر] اتفاق می‌افتد.

 

پایان

  • یَحیَی

مطلب قابل طرح اینکه، زبانی که توسط آن با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنیم از یک نقص بزرگ رنج می‌برد و آن تطبیق نداشتن اِلِمان‌های زبانی با مفاهیمی است که زبان توسط لغات به آنها اشاره می‌کند. نمونه بارز این نقص را در سوءتفاهم مشاهده می‌کنیم. هنگامی که شما سعی داشته‌اید مطلبی را به زعم خود بیان کنید، و مطلب مورد نظر شما اشتباه فهمیده شده است.
سوء تفاهم یا به عبارت دیگر کج‌فهمی، به ۳ دلیل اتفاق می‌افتد:
- نداشتن مهارت کافی گوینده در استفاده از لغات.
- نداشتن مهارت کافی شنونده در استفاده از لغات.
- کافی نبودن اعتبار لغت در مقایسه با مفهوم مورد نظر.

با فرض داشتن مهارت کافی گوینده و شنونده در استفاده از لغات، هنوز امکان وقوع سوءتفاهم وجود خواهد داشت، و آن بخاطر نقص بنیادی در ارتباط لغات و مفاهیم مورد اشاره‌ی آنهاست.

+ تبصره: سوءتفاهم فقط در یک حالت امکان دارد که اتفاق نیافتد، که لغات به اشیاء خارجی اشاره کرده و قصدی (بار معنایی - مفهوم) را دنبال ننمایند. این موضوع بدلیل اینکه در مجموعه‌ی مفاهیم نیست، البته که دچار سوءتفاهم نخواهد شد.

پایان



مرتبط:
- در پست بعد، نظر ژاک دریدا (Jacques Derrida) را در مورد نوشتار و گفتار (Text and Speech) بررسی خواهیم کرد.
- اسم وبلاگ، در راستای افق دید از «یادداشت های مهدی باطنی» به «یادداشتهای فلسفی» تغییر یافته است.
- نظرات خود را در مورد هر مطلب می توانید در پایین هر صفحه قید نمایید.
- از ظریق ینجره‌ی بازشو کنار صفحه می‌توانید با من تماس بگیرید و نظرتان را بگویید.

Enhanced by Zemanta

  • یَحیَی